انتخاب رشته دانشگاه آزاد (2)
بخش بیستم
نویسنده : بابک اسماعیلی
گلچهره ميگويد: احساس ميكنم از زماني كه هر هفته دو ساعت
كوهنوردي ميكنم درسها را بهتر ميفهمم. سكوت و آرامش كوهستان باعث شده است در
مدرسه سرحالتر باشم. وقتي در خانه هستم هم بهتر درس ميخوانم . كسل نميشوم.
خوابم هم نميبره ديگه.
اين هفته كه رفته بودم كوه داشتم به انتخاب رشته فكر مي
كردم. آنجا بود كه ذهنم يك مقدار سرو سامان پيدا كرد.
ميگويد براي انتخاب رشته در دانشگاه آزاد فكر كردم.
يك حالت اينه كه سه انتخاب اولم را اين طوري بزنم :
پزشكي
|
تمام وقت (غيرپزشكي)
|
پاره وقت (غيرپزشكي )
|
1-
دارو سازي
|
1-
زيست
|
1-
زيست
|
در اين حالت ممكنه دارو ساز بشم پس در آينده يا در يك
شركت دارو سازي كار ميكنم يا در يك داروخانه .
احتمال دارد زيست شناس بشوم. اگر گرايش ژنتيك را انتخاب
كنم در اين حالت بايد در نقش خدا انجام وظيفه كنم.
يك حالت اينه كه سه انتخاب اولم را اين طوري بزنم :
پزشكي
|
تمام وقت (غيرپزشكي)
|
پاره وقت (غيرپزشكي)
|
1-
دارو سازي
|
1-
معماري داخلي
|
1-
مواد متالورژي
|
در اين حالت هم ممكنه دارو ساز بشوم يا كارمند يك
داروخانه .
ممكن است بروم در كار طراحي دكوراسيون داخلي .
شايد هم بروم در يك كارخانهي توليد چدن و فولاد كار
كنم .
يك حالت هم اين است كه اينطوري انتخاب كنم :
پاره وقت (غيرپزشكي)
|
تمام وقت (غيرپزشكي
)
|
پزشكي
|
1-
زبان
|
1-
زبان
|
1-
داروسازي
|
در اين حالت زندگي من در دانشگاه و بيرون از دانشگاه
بيشتر به سمت نوشتن و ترجمه و آموزش دادن ميره.
يعني اگر زبان قبول بشوم شما من را مي بريد پيش خودتان
كار كنم ؟ چقدر حقوق مي ديد ؟
-
ما به آدم هاي بي تجربه حقوق
نميديم عزيزم . يك سال بايد كارِ رايگان انجام بدي بعدش اگر از كارت راضي بوديم
حقوق هم ميگيري.
-
ديگه استكان ها را كه بلدم
بشورم . چايي هم بلدم دم كنم .
-
ما كارهاي شخصي را خودمان
انجام مي دهيم گلم. براي اين كار نياز به نيروي انساني نداريم.
-
شما چقدر سخت ميگيريد. من فكر
كردم پارتي دارم.
من مهربانترين مشاور تحصيلي در دنيا هستم. اما در كار
حرفه اي با كسي تعارف ندارم.
-
يعني وقتي استخدامم كردين بايد
خيلي جدي رفتار كنم.
-
اولا كه استخدامي در كار نيست.
حرف تو دهن من نگذار. اگر يك روز قرار شد كار رايگان انجام بدي در محيط كار لازمه
به رفتار سازماني توجه كني .
-
يعني بايد چي كار كنم ؟
-
يعني بر طبق اساسنامهي جايي
كه مشغول به كار هستي لازمه اول به فكر منافع محل كارت باشي و بعد به فكر منافع
خودت. در زمان كار نبايد به امورات شخصي خودت برسي. همه چيز را بايد بايگاني كني
تا هميشه در دسترس باشد. كار مردم و همهي همكارانت را بايد راه بياندازي.
در مجموعهي ما مخصوصا
اين مهم است كه همه بدانند "ما در خدمت مردم هستيم" . مردم در خدمت ما
نيستند.
رفتار سازماني يعني
اينكه هر كس بايد به مافوق يا به مافوقانش گزارش بدهد.
گزارش عموما لازم است
كتبي باشد. در برخي از سازمانها گزارشات هم بايد كتبي باشند و هم شفاهي.
رفتار سازماني يعني
اينكه وقتي ميخواهي كاري انجام بدهي بداني
نفر بعدي كه قرار است كار را از تو تحويل بگيرد ميخواهد چه كار كند و چطور كار تو
را تكميل كند.
رفتار سازماني يعني
سعي در كاهش هزينهها و افزايش سود.
رفتار سازماني يعني ...
-
خب بگين نميخواهيد من را استخدام
كنيد و خلاص.
*****
-
لازمه تصميم بگيرم. لازمه باز
هم در مورد انتخاب رشته با مامان بابا و
برادرم مشورت كنم.
حالا كه رحمت الهي در
حدي هست كه من ميتوانم از سه عامل" وراثت ، محيط و اختيار در تصميم گيري "حداقل
در اين مورد سوم كمي كنترل داشته باشم ميخواهم يك تصميم درست بگيرم.
ميگويم اين سه عامل را از كجا آوردي ؟
مي گويد خب در كتاب "بازي در نقش خدا" ي تد
پيترز خواندم كه ژنها ما را بلند قد يا
كوتاه قد مي سازند.
رنگ چشمان ما را ژنها تعيين ميكنند. ژنهاي معيوب
مسئول بيماريهايي مثل سرطان، آلزايمر، هانتينگتون، تاي ساكس و فيبروز كيستي،
لوسمي كودكي و بسياري ديگر هستند.
شايد رفتارهاي
اجتماعي و فرهنگي ما هم كدهاي ژنتيكي دارند.
اين يعني وراثت !
به نظرم اگر من در جنگلهاي استوا به دنيا آمده بودم يا
در منهتن يا در قطب شمال وضعيت زندگي من با ايني كه الان هست خيلي فرق ميكرد.
اين يعني تاثير محيط !
تنها موردي كه من ميتوانم روي آن كنترل داشته باشم
الان، اين است كه چطور با تمام محدوديتهاي
دانشگاه آزاد انتخاب رشته كنم.
اين يعني اختيار.
مثلا يادمه كه شما گفته بوديد كه يكي از رشتههايي كه به
ويژگيهاي فردي من سازگار است روانشناسي باليني است. اما براي دانشگاه آزاد من نميتوانم
اين رشته را انتخاب كنم. در هر صورت كمي اختيار در بين همهي جبر موجود وجود دارد
من ميخواهم از اين اپسيلون اختيارم استفاده كنم.
ميگويم :
-
يادت باشد موقع تصميم گيري به
بازار كار فكر نكن. به اين فكر كن كه در طول دوران دانشجويي از درسهاي مربوط به
كدام رشته لذت بيشتري مي بري.
گلچهره ميگويد البته خانوادهي ما دل خوشي از دانشگاه
آزاد ندارد. من هم زياد دوست ندارم برم دانشگاه آزاد. پسر عموي من دانشجوي دانشگاه
آزاد بود. شهرستان قبول شده بود. يك ترم در شهرستان دانشجو بود اما بعد ديد كه نميتواند
در شهرستان دوام بياورد. يك ترم مرخصي گرفت و نشست درس خواند و شهر خودشان قبول
شد. بابت هزينهي انتقال اولش از پسر عموم A تومان
گرفتند.
بعد از انتقال پسر عموم يك ترم در شهر خودشان درس خواند.
ترم بعد ثبت نامش نكردند. گفتند پروندش از دانشگاه قبلي هنوز نيامده است. پسر
عموم رفت دنبال پرونده اش.
حسابدار دانشگاه گفته بود يك مشكل محاسباتي در هزينهي
انتقال شما رخ داده. گفته بود بايد A 10 تومان ديگه بديد. يعني
ده برابر بيشتر از چيزي كه قرار بوده. گفته بودن قانون جديدِ.
اون موقع البته من خيلي كوچك بودم. اينها را برايم
تعريف كردند.
پسر عموم هم يكي دو ترم درس ميخواند بعد مي بيند كه نميتواند هم هزينههاي انتقال
كه يك شبه ده برابر شده بود را بدهد و هم شهريهي دانشگاه را كه هر سال گرانتر ميشد.
بعد ترك تحصيل كرد. رفت سربازي. دچار افسردگي شد و
زندگيش چيزي شد كه هيچ كس باور نميكنه.
ميگويم : متاسفم.
-
پسر عموم ميگه : در ايران ما
براي هم يك هدف متحرك هستيم. من احساس ميكنم غم تلخي در ته چشمش هست. خيلي دوستش
دارم. نميتوانم ناراحتيش را تحمل كنم.
-
ميگويم الان چه كار ميكند ؟
-
قبلا راننده تاكسي بود. ميگفت
سالم ترين كار در ايران را دارم. جزو اولين كساني بود كه ماشينش را گاز سوز كرد.
ميگفت نميخوام آلودگي زيست محيطي ايجاد كنم. اما وقتي دختر عموم 18 سالش شد
ماشينش را فروخت و خواهرش را فرستاد خارج از كشور درس بخواند. الان پسر عموم
رزروشن آژانسِ. دختر عموم هم در دوران دانشجويي ماهي 2000 دلار كانادا كمك هزينهي
تحصيلي از دانشگاه ميگرفت.
اين طور كه شنيدم در
خارج از ايران اگر كسي واقعا بخواد درس بخونه همه كمكش ميكنند. حتي اگر يك دختر
تنها باشد. الان دختر عموم اقامت گرفته.
داره پسر عموم و زن عموم را مي برد پيش
خودش.
-
عموت كجاست ؟
-
عموم فوت كرده. اولين بار بعد
از قطعنامهي 598 سكته كرد. ميگويند مثل خيليهاي ديگه همهي زندگيش را يك شبه از
دست داد. دفعه دوم كه سكته كرد زماني بود كه پسر عموم رفته بود سربازي. مامانم
ميگه به خاطر شرايطي بود كه براي پسرش پيش اومده بود. من اون موقع خيلي كوچيك
بودم. هر موقع در اين مورد حرف ميزنيم بابام حالش بد ميشه. اصلا ولش كنيد.
تحمل !
از مسیح هم پیشی گرفته ام
کاش به صلیب کشیده شده بودم.
آنقدر درد نه آنقدر زجر کشیدم که دیگر دردی حس نمیکنم .
اینکه در زمستان سرما را حس نمی کنم شاید
به خاطر آنست که خودم سرما شدهام.
اینکه داغ می شوم و حس نمیکنم
شاید به خاطر اینست که درونم آتشفشان است
اینکه دردی حس نمیکنم
شاید به خاطر آنست که تماما درد شدهام.
حکایتم را برای هر که بگویی
می گوید افسانه است
این همه تحمل برای خودم هم افسانه است.
|
از دفتر شعر " دارم ماه مي شوم ... آبله رو " – بابك اسماعيلي
|
ميگويم :
-
مشكلات خيلي وقتها به دليل
اينست كه ما قاعدهها را رعايت نميكنيم. آموزش يك فعاليت انساني است. مكانيكي
نيست. وقتي تشكيلات بزرگ مي شود سيستم به ضد خودش تبديل مي شود. يعني ما جايي راه
انداختهايم براي پرورش انسانها و استعدادها اما چون سيستم بزرگ است مجبوريم براي
مديريت كردن بر آن از روشهاي ضد انساني استفاده كنيم.
كوچك معمولا زيباست.
طور ديگر اگر نگاه كنيم ميتوانيم توجيه كنيم كه
يك عده از اين مردم پولهايشان را دادهاند تا در سرتاسر ايران دانشگاه هايي ساخته
شود كه اگر به دولت بود تا صد سال بعد هم اين همه دانشگاه در ايران ساخته نمي شد.
الان موضوع اينست كه با همهي هزينههايي كه
مردم بابت ايجاد اين دانشگاه داده اند آيا ده ، پنجاه يا صد سال بعد مي توانيم به
اين هزينهها افتخار كنيم يا نه.
همه ما ميدانيم هميشه امكان بدتر شدن وجود
دارد.
و ما ميدانيم كه يك جايي در سرچشمه ايرادي وجود
دارد. براي برطرف شدن برخي از مشكلات لازم است نگاهي به سرچشمه داشته باشيم.
من چند باري در زندگي محيط دور وبرم را تغييرات
اساسي داده ام.
و فكر مي كنم قدرت ما انسان ها در حدي هست
كه محيط را بتوانيم تغيير دهيم.
دستكاري در كدهاي ژنتيكي هم كه الان شدني است.
به نظرم همه ي ماها داريم در نقش خدا بازي ميكنيم.
خدا و انسان آيا دو روي يك سكه نيستند ؟
براي اينكه
بوته هاي توت فرنگي را آب نبرد به سرچشمه نگاه كن !
در نيمه ي دوم
دههي شصت روزهايي كه من و خانوادهام براي زنده ماندن از زير بمباران و موشك باران تهران به
روستايي 500 كيلومتر دورتر از تهران پناه برده بوديم،يك روز براي آبياري زمين
كشاورزي يكي از اقوام كه او هم از تهران زندگياش را جمع كرده بود و در قطعه
زميني كه در روستا خريده بود توت فرنگي كاشته بود، همراه شديم.
من آن روز ها نوجواني 13 يا 14 ساله بودم.
آب از نهر باريكي در امتداد يك جاده ميگذشت.
وقت آبِ هر
زمين كشاوري كه ميشد مالك زمين لازم بود به شكلي مسير آب را تغيير دهد و به
داخل زمين خود هدايت كند.
آب در وقت آبياري از جان و مال و ناموس يك كشاورز
مهم تر بود.
آن روز با تغيير مسير آب به داخل زمين ابتدا همه
خوشحال بودند. اما كمي بعد فشار آب به قدري زياد شد كه بوتههاي توت فرنگي يكي
يكي كنده ميشد و با آب به انتهاي زمين ميرفت.
من كوچكتر از آن بودم كه مثل بقيه به دنبال بوتههاي
توت فرنگي روانه شوم ...
اما وقتي همهي افراد حاضر، در بين آب و خاك و گل
در جستجوي بوتههاي توت فرنگي بودند و كشاورز بي تجربه با بيل دور خودش ميچرخيد
و با يك دست برسرش ميزد من داشتم به محل ورود آب به زمين كشاورزي نگاه ميكردم.
وقتي خاك و گلي كه مسير مستقيم آب نهر را بسته بود
كمي كنار زدم از فشار آبي كه به داخل زمين مي رفت كاسته شد.
كشاورز وقتي به سرچشمه رسيد مردد بود كه هدر رفتن
آب برايش بايد مهمتر باشد يا از بين رفتن توت فرنگيها ... نشست ... يك سيگار
روشن كرد و به آبي كه بايد هدر ميرفت خيره شد.
|
يادداشتهاي يك مبتلا به سندرم اجتنابي / بابك اسماعيلي
|
گلچهره ميگويد :
البته به فيزيك هم علاقمند هستم. اما چند روز قبل با يكي از دوستانِ داداشم در فيس
بوك چت كردم. ميگفت در دانشگاههاي ايران و در رشتهي فيزيك معمولا نسبيت درس
داده نميشود. ميگفت رياضياتش دشوار است و در ايران تعداد افراد خيلي كمي هستند
كه ميتوانند نسبيت درس بدهند. دوست داداشم ميگفت فيزيكي كه در دانشگاه هاي ايران
درس داده مي شود در حد قرن هفدهم ميلادي است. جالب بود برام حرفاش.
از وقتي شما در مورد
ماهيت گرانش برام توضيح داديد و من فهميدم فاصله ي بين سيارات از شبكه اي شبيه
داخل نان باگت ساخته شده و خميدگي فضا و زمان يعني چي فيزيك برام جالب شد. اما
دوستِ برادرم كه ليسانس فيزيك داره به من
گفت براي فهميدن فيزيك بهتره اين رشته را در بيرون از دانشگاه دنبال كنم و نه در
داخل دانشگاه .
-
زمين شناسي هم برام جذابِ اما
نميدانم اگر زمين شناسي بخوانم چه كاره ميشوم.
-
ببين من ميگم به بازار كار
فكر نكن. به اين فكر كن كه رشته اي كه ميخواهي انتخاب كني بهتر است رشتهاي باشد
كه در طول دوران دانشجويي از مطالعه واحدهاي دانشگاهي آن رشته لذت ببري. براي همه
ي دانشجوها بعد از فارغ التحصيلي كار هست.
-
اگر بعداز فارغ التحصيلي بيكار
مواندم چي. شما استخدامم مي كنيد ؟
-
بيكار ماندن به رشته ربطي ندارد.
-
پس به چي ربط دارد.
-
ببين خانم. الان همهي ما ميدانيم
كه به زودي برخي جنگهايي كه در خاورميانه و بقيه جاهاي ديگر دنيا رخ ميدهد بر سرِ
آب شيرين خواهد بود.
محققين و كارشناسان مسائل بين المللي با بررسيهايي كه
انجام دادهاند، كليهي نقاط آشوبخيز و درگيريهاي آينده را ثبت و ضبط نمودهاند
و ميتوانند پيش بيني نمايند كه در صورت بروز و ايجاد شرايط مناسب در كدام نقطهي
جهان درگيري ونبردي رخ مي دهد.
پومولوژي را مطالعهي جنگها به مثابه يك پديدهي اجتماعي
و روانشناختي تعريف كردهاند.
|
كتاب جامعه شناسي جنگ و نيروهاي نظامي نوشتهي مهدي اديبي
سده انتشارات سمت و انتشارات دانشگاه اصفهان
|
-
هر جا رودخانهاي در دنيا وجود
دارد از اين به بعد محل و دليل درگيريها ميشود. در عين حال ميدانيم كه منابع آب
شيرين كشف نشده در روي زمين يا در زير
زمين وجود دارد. فارغ التحصيلان رشتهي زمين شناسي ميتوانند دور هم جمع
بشوند يك شركت تعاوني راه بياندازند
و با دولتها قرارداد ببندند و منابع آب
شيرين در زير زمين را كشف كنند.
-
به نظرتون رشته ي معماري داخلي
خوبه .
-
همه ي رشته ها خوب هستند .
-
اما خب نميتوانم به بازار كار
فكر نكنم. به نظرتون بازار كار اين رشته اشباع نشده؟
-
اميدوارم با اين مثال من بتوانم
تو را قانع كنم. ببين الان در مدارس ايران نحوهي نشستن دانش آموزان در كلاس هاي
درس اشتباه است. نوع ميزو نيمكت ها مناسب نيست. نور پردازي و رنگ آميزي و ... كلا
چيزي به نام معماري متناسب با مدرسه در ايران وجود ندارد. اين موضوع هم اصلا ربطي
به دولت ها ندارد. در هر شهر حداقل چند دفتر طراحي داخلي مدارس نياز داريم كه وجود
ندارد. اين كار بايد به وجود بيايد در ايران. چه كسي بايد اين كار را بوجود بياورد
؟
-
حق با شماست .
-
به وجود آوردن يك كار از هيچ
چيز هنر بزرگي است و اتفاقا اصلا كار سختي
نيست.
-
يعني هر كس شغلي كه دوست دارد
داشته باشد را خودش به وجود بياورد؟
-
دقيقا .
-
اگر به همين راحتي است چرا پس
اين همه آدم كه مطالعه در دانشگاه را به اتمام رساندهاند بيكار هستند ؟
براي اينكه بشود يك
كار اقتصادي را به نتيجه برسانيم لازم است
حداقل چهار فاكتور اصلي وجود داشته باشد :
1-
محیطی که در آن امکانات یا مواد لازم برای رسیدن به
هدف قابل دسترسی باشند (مثل مواد اولیه، سیستم، سازمان یا ادارات کارا، وسایل و
زیربنا، مهارتهای لازمه).
2-
محیطی که در آن شرایط و نتایج از بین برنده کم باشند (مثل بیامنیتی و بیقانونی،
جنگها و اختلافات مخرب و بیپایان، تهدیدهای مداوم، یا امکان دزدیده شدن و
ازبین رفتن ثمرهي کار شخص).
1-
محیطی که در آن عناصر همراه و تسهیل کننده وجود داشته باشند (مثل قوانین
لازم برای اجرا و احترام گذاشتن به قراردادها و املاک و حقوق شخصی).
2-
محیطی که در آن
درخواست و تقاضا برای محصول تلاش شما وجود داشته باشد (مثل تقاضا یا بازار برای
کالا و سرویس شما، برای احداث کارخانه، برای استعداد، مهارتها یا مدرک تحصیلی
اشخاص).
|
وبلاگ soheylashakerine.blogfa.com نوشته ي سهيلا شاكرين
|
اگر
محيطي كه در آن زندگي ميكنيم شرايط بالا را ندارد بايد سعي كنيم همه مان شرايط
مطلوب را بوجود بياوريم.
دشمن
اصلي ما كساني هستند كه هيچ سعيي در جهت پايدار كردن محيط نميكنند. اين دشمن
ممكنه من باشم يا تو باشي و هر كسي ميتواند باشد.
ما برخي وقتها نا آگاهانه تيشه را بالا و پايين
ميبريم و به ريشه خودمان مي زنيم.
در
بسياري از مواقع دشمن در درون ما يا در لابه لاي تفكرات ما پنهان شده اما ما او را
در بيرون از خودمان جستجو ميكنيم.
نامه
ي شماره 15
سلام . خوبين
تو
اين مدت ...اتفاق خاصي نيفتاده ... يه چيزي در گوشتون بگم ... ؟! به هيشكي نگفتم
...اماده اين ؟ 1.....2......3.... نه ديگه من ميدونم آماده نيستين ... اشكال
نداره ميگذره ! جبران ميشه ! خب دوباره يه نفس عميق بكشين ... درس ميشه اين دختر
... نگران نباش بابك ( به خودتون مي گينا !) خب ...1...2...3 ß من رياضي تك گرفتم !!!
حالتون
خوبه ؟ آب قندي چيزي لازم ندارين ! ببينين اين شتريه كه بالاخره در خونه ي هردانش
اموزي مي خوابه ! حالا من هم تو اين دوره ي پيش دانشگاهي به اين مهم نائل شدم !!!
فكم
چسبيده بود كف زمين تو كلاس ...خندم گرفته بود ...كي ؟ من ؟ تك !!؟
ديگه
جزئياتش بمونه واسه خودم . نمي گم تك از چه نوعي گرفتم . اما مي دونين چيه ؟ همن
روز يه هدفي گذاشتم واسه خودم ! از اونجا يي كه شديد بدم مياد از معلم رياضي مون
تصميم گرفتم واسه ترم يه نمره ي خوب پرت كنم تو صورتش.
والا
!
حالا
فكر نكنه اين امتحان رو اين طوري شدم يعني من درس خون نيستم و ضعيفم و از اين جور
حرفا. اين چند روز خيلي خوندم رياضي. رفتم يه كتاب خريدم براي تمرين نمونه سوالات
امتحاني. اميدوارم فردا نمره ي خوبي بگيرم. دلم مي خواست بيست ميگرفتم شايد هم
شد. كي ميدونه .
اما
اگه بيست هم نشم عيب نداره. با فرامرز قرار گذاشتم باهام رياضي كار كنه. قبلا با
هم دعوامون ميشد وقتي ازش سوال ميپرسيدم. دلم نميخواست با هم رياضي كار كنيم.
اما الان فرق كرده. احساس ميكنم به هم نزديكتر شديم. نميدونم. شايد درس و رياضي
و اين احساس من به هم ربطي نداشته باشه. اما با اين كاري كه در دو سه روز قبل
انجام داديم دلم ميخواد هي تمرين حل كنم و بيام ازش بپرسم. اميدوارم حالا حالاها
از ايران نره. وايسه من كنكور بدم بعد ... نميگم نره كه به نفع من باشهها.
منظورم اينه كه احساس ميكنم ميتونيم خيلي بهتر از قبل باشيم.
انگار
ديواري كه بين ما بوده برداشته شده. من دوستش دارم. نه اينكه فكر كنين تا قبل از
اين چه رابطهي داغوني داشتيم. نه. فقط همين كه نميتونستم سوالاي رياضي رو ازش
بپرسم ناراحتم ميكرد و برام ديوار محسوب ميشد. كه الان حس ميكنم ديوار برداشته
شده. اين هم از اين .
برم
ديگه ... اين اتاق من الان شبيه انبارهاي ساختمونا شده كه هر چيزي اضافه مياد از
هر نوعي كه باشه مياندازن تو انبار. با اين فرق كه اين جا همه چيز مورد نيازه. از
اين جهت شبيه هستند كه جفتشون شلوغ و نامرتبه. عكس گرفتم از اتاقم يادگاري. باز هم
تاكيد ميكنم.
من
ديوانه نيستم ...!
فعلا
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر